صندوقچه خاطراااات!

ساخت وبلاگ
 

بعد از مدتها این فرصت پیش اومد که بدون دغدغه و فکر و استرسسس درس و پروژه و از همه مهمتر بدون لپ تاپ بیااام خونه، با اینکه اکثر اوقات بیرون بودیم و اینور اونور میگشتیم، ولی با این وجود ساعتهایی که خونه بودم چون هییچ سرگرمی نداشتم، داشتم میمردم از بیکاری!! تنها سرگرمیم شده بود ول گشتن تو سریالها و فیلمهایی که هر از چند گاهی که میام خونه پیگیرشون میشم، در وصف بیکاری همین بس بگم که یه قسمت از سریال حریم سلطان رو سه دفعه دیدم!!!!

یکی دیگه از تفریحات این روزهای بیکاریم این بود که برم سراغ صندوقچه خاطرات دبیرستان و دانشگاهم و بیرون بریزم هر چی خاطره بود و برم به اون روزهااااا.... اگه بدونید به چه روزهایی که نرفتم...

حیف که دوربین نداشتم عکس بگیرم از اون خاطره ها تا شما هم تو مرورشون شریک بشین، عکسهای سفر عسلویه؛ عکسهای سفر یه روزه به گرمسار، سفرمون به شهر ما، اون کاریکاتورها و اطلاعیه هایی که برای اردوی کرمانشاه بچه ها زدیم به در و دیوار، جشن فارغ التحصیلی دوران دبیرستانم، عکس تولد جکی و جیل (الناز و امیرعلی).....

عکسهای خیلی خیلی خیلی قدیم خونوادگی، از میون عکسهای خونوادگی که خیلی دوست دارم عکسی هست که من وقتی ۸ سالم بوده تو بغل بابام دارم گریه میکنم چون دارن میرن سفر حج، سفر حج اون موقع هم فک کنم یه ماه و شاید هم بیشتر بود!! جالب اینه که این عکس تار و سیاه شده ولی حسش رو خیلی خوووب یادمه... فکر کنم آخرین باری بود که بابا منو اینطوری بغل کرده... و مهمتر اینه که بخاطر دوری از ما گریه میکنه...

عکسهای جوونی مامان و بابا، خیلی جووون خیلی خیلی، موقعی که فقط یه بچه داشتند.. عکسهای اون زمان رو با صورت الانشون مقایسه میکنم... بغض میکنم...

عکسهای جشن تولد علیرضا و محمد... چقدر همممون بچه بوودیم، نصف بچه هایی که تو اون عکس دور کیک جمع شدند الان خودشون بچه دارند!!!!  

تو چند تا از عکسها ادمهایی رو دیدم که الان دیگه بینمون نیستند، بابابزرگ، ننه جون، حاج رضا، محسن، زن دایی .... هیچکدمشون دیگه الان بینمون نیستند..

با بعضی از این خاطره ها گریه کردم... با بعضی هاشون لبخند تلخ دلتنگی رو لبم نشست و با بعضی شون از ته دل خندیدم...

یاد همه خاطراتمون بخیر...

 

پ.ن: راستی اونایی که این سریال رو پیگیر میشن، بهم بگن که ابراهیم پاشا رو هم کشتند!!!؟؟؟؟؟

 

nik...
ما را در سایت nik دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nik nik بازدید : 373 تاريخ : جمعه 19 آبان 1391 ساعت: 3:27